کمان مهره اندازی است که کمان گلوله باشد. (برهان) (آنندراج). کمان قروهه. کمان گروهه. (ناظم الاطباء) : همان زیر ترکش کمان مهره داشت دلاور ز هردانشی بهره داشت. فردوسی. کمان مهره انداز تا گوش خویش نهد همچنان خوار بر دوش خویش. فردوسی. از دست کمان مهرۀ ابروی تو در شهر دل نیست که در بر چو کبوتر نطپیده ست. سعدی. و رجوع به کمان قروهه و کمان گروهه و کمان گرهه شود
کمان مهره اندازی است که کمان گلوله باشد. (برهان) (آنندراج). کمان قروهه. کمان گروهه. (ناظم الاطباء) : همان زیر ترکش کمان مهره داشت دلاور ز هردانشی بهره داشت. فردوسی. کمان مهره انداز تا گوش خویش نهد همچنان خوار بر دوش خویش. فردوسی. از دست کمان مهرۀ ابروی تو در شهر دل نیست که در بر چو کبوتر نطپیده ست. سعدی. و رجوع به کمان قروهه و کمان گروهه و کمان گرهه شود
نام محلی است که چنگیزخان آنجا پس از مخالفت با اونک خان طغرل و ظفر بر او در سال 599 هجری قمری که سال عمرش به 49 رسیده بود بر تخت خانی برآمد. (حبیب السیر ج 2 ص 6 و 7)
نام محلی است که چنگیزخان آنجا پس از مخالفت با اونک خان طغرل و ظفر بر او در سال 599 هجری قمری که سال عمرش به 49 رسیده بود بر تخت خانی برآمد. (حبیب السیر ج 2 ص 6 و 7)
کمان گروهه. (برهان) (فرهنگ فارسی معین) : یک نوبت مغل بچه ای کمان گرهه در دست به زاویۀ او درآمد و سنگی بر مرغکی انداخت، زهگیر او از دست بیفتاد و غلطان به چاه افتاد. (تذکرۀ دولتشاه، ذیل ترجمه کمال الدین اسماعیل). و رجوع به کمان گروهه شود
کمان گروهه. (برهان) (فرهنگ فارسی معین) : یک نوبت مُغُل بچه ای کمان گرهه در دست به زاویۀ او درآمد و سنگی بر مرغکی انداخت، زهگیر او از دست بیفتاد و غلطان به چاه افتاد. (تذکرۀ دولتشاه، ذیل ترجمه کمال الدین اسماعیل). و رجوع به کمان گروهه شود